- بق کردن
- عبوس شدن پژمان و ترشرو بودن چهره در هم کشیدن
معنی بق کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شتاب، تعجیل، پیش افتادن
استشمام
خشمگین نشستن، اخم کردن
ایستادن، باز ماندن، متوقف شدن، کم کردن، رها کردن
بمرض دق مبتلی شدن، لاغری بیش از حد
استشمام
بدرفتار کردن با او، ظلم کردن
راست کردن نره را
بوییدن، بو کشیدن، استشمام
بغض کردن، اخم کردن، رو ترش کردن
دست از کاری برداشتن و بازایستادن، بسنده کردن
نادرست نویسی لغ کردن پارسی است شل و نااستوار کردن
بالا بردن، افراختن
нюхать
riechen
нюхати
wąchać
cheirar
annusare
sentir
ruiken
mencium
सूँघना
להריח
냄새를 맡다